پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۸

ربنا لا تزع قلوبنا.


سالها لحظه های قبل افطار را با صدای زیبا و بسیار نوستالژیک استاد شجریان در دعا ربنا سپری میکردم.

جزئی از عبادتم بود انگار.

امسال ولی همراه تمام کاستی های کشورم و دولتش، این نیز کم بود.

تاب نیاوردم.

گذاشتم اینجا (برای دانلود کلیک راست کرده و گزینه save target as را انتخاب کنبد) تا هم خودم بشنوم و همم شما.

تقدیم به تک تک لحظه های زیبایتان در این ماه.

التماس دعا.

یادروز

چندین صندلی جدید به اتاق اضافه شد و افراد به زور در یک اتاق کوچک جا شدیم.
همه همدیگر را میشناختیم.
دو شمع روی میز وسط اتاق میسوخت.
شروع شد. گفتیم و گفتیم و گفتیم.
از زمستان شروع کردیم. فردی که اولین بار بود میخواست آن را بخواند خواند. سردمان نشد. گفتیم حیف است از زمستان به آسانی گذشت. دوباره خوانده شد و ما هم گوش دادیم و زیر لب زمزمه کردیم.
رسیدیم به شعر های جدیدتر. فردی از میراث گفت و شروع کرد:
پوستینی کهنه دارم من
یادگاری زنده پیر از روزگارانی غبار آلود
سالخوردی جاودان مانند
مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود
مدتها بود فراموش کرده بودم چندی پیش کسی از پوستینی گفته که از نیاکانش، که البته از پدرش به ارث برده بوده.
زانکه فریاد امیر عادلی چون رعد برمیخاست.
نمیدانم همه چون من تصاویر ذهنیشان جلوی چشمانشان بود یا نه. نمیدانم همه چون من در تاریخی که لمسش کرده بودند سیر کردند یا نه. نمیدانم. نمیدانم.
اشعار یکایک خوانده شدند و هر یک ما را با تصاویر ذهنیمان با دردی تاریخی تنها گذاشتند.
تکرار...
تکرار...
تکرار...

نوزدهمین یادروز مهدی اخوان ثالث گرامی.

چهارشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۸