سه‌شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۸

ستاره

امشب با دوستان بیرون نشسته بودیم کنار آتش.
سرم را بلند کردم دیدم آسمان بالای سرمان پر است از ستاره.
پر بود ها.
اصلا جای خالی برای آسمان نبود.
همه اش ستاره ستاره ستاره
ستاره
ستاره
ستاره
...
.
.
.
هوا کمی سرد بود.
نزدیک به اتش نشسته بودیم و گپ میزدیم.
دیدید آدم وقتی نزدیک آتش است خیلی داغ میشود و میگوید کاش کمی عقب تر مینشستم.
بعد که عقب میرود تازه میفهمد چقدر هوا سرد است؟!!

۹ نظر:

تقي كوچك گفت...

خيلي گشتم دنبال عبارتي كه بتونه اون صحنه رو توصيف كنه! نبود.
فقط ميشه گفت ديوانه كننده بود.
جاي ماه خالي بود. البته نه!
چون ماه نبود ستاره ها بودن ديگه!
در كل ديوانه كننده بود!

محمد رضا بابائی گفت...

دلمان گرفت ! در حال خوردن چای تلخ بودم که ستاره کامم را تلخ تر کرد. عروسک اسطوره ی آریایی

مژگان گفت...

سلام
توی یه فاصله مناسب بشینید تا نه داغ کنید و نه سردتون بشه!

عموفیروز گفت...

سلام مژگان.
گشتم نبود نگرد نیست.
اتفاقا اتفاق اینجاست که هیچوقت نمیشه این فاصله رو پیدا کرد.
یه کم که فکر کنی لطف آتیش هم به همینه.

پلپلک گفت...

سلام دارم موسیقی وبلاگ مصی رو گوش میکنم کلا حال خنده و شوخی ندارم وگرنه یه تیکه ای بهت میانداختم ! شنیدم امده بودید تهران ؟ این دوست ما هم که شده جن _ دور از جان _ و من بسم الله _نزدیک به جانم _
راستی بر حسب اتفاق اسم پست جدید من هم دستی است بر آتش البته از نوع دورش!

نارنجی گفت...

توصیف خوشگلی داشتی راجب همه چی ولی تاخودت اون جا نباشی نمیتونی درکش کنی نسوخته و سرمانخورده باشی خوبه

زودیاک گفت...

آقا اینجا شکلک نداره!!!؟
به هر حال!(از اون شکلکا که بغض کرده داره میترکه!)

عموفیروز گفت...

سلام زودیاک.
نبینم ترکیدنتو عزیز.
چرا حالا بغض کردی؟

Anonymous گفت...

درود عمو..به خدی این خاطره مشابه اولین سالهای کاری منه که انگار یکی بودیم....ماه لی لی