در یکی از پاتوق هایم مطلبی با بهتر است بگویم مطالبی (+) دیدم. این نوشته را نه به عنوان جواب به آن مطالب و نظراتش، بلکه به عنوان دلنوشته ای مینویسم. شاید شبیه به یک جمع بندی برایم را نیز داشته باشد. در نقاط مختلفی از ایران همچون تعداد نواحی بیشماری از جهان مردم ترک زبانی زندگی میکنند که تعداد دقیقی از آنها را در هیچ منبع آماری ندیده ام ولی با یک حساب سر انگشتی شاید بتوان عدد 25 تا سی ملیون نفر را برایشان حدس زد. (کمتر یا بیشتر)د
ایران کشوریست پهناور که زبان رسمی آن فارسی است که متشکل از قومیت هایی با زبانهای غیر فارسی از جمله ترکی و عربی و ... است.د
قومیت ترک زبان ایران (میگویم ترک زبان و کاری با نژاد آنها ندارم) با بعضی کشور همسایه خود( ترکیه و آذربایجان) اشتراک زبانی دارد. (در این دو کشور زبان رسمی ترکیست) اما به خاطر ویژگیهای جغرافیایی، ترک زبانان ایران از لهجه و گویش متفاوتی نسبت به دو کشور مذکور برخوردارند. تاکید میکنم که تفاوت در لحجه و گویش است نه در زبان!د
در تاریخ 200 ساله اخیر ایران اگر بنگریم، به مبارزات ریز و درشت متفاوتی از طرف افراد و گروه ها و گروهک ها و بعضا شهر های مختلفی در ایران بر میخوریم که موضوع زبان ترکی دارد و شکل های مختلفی از جمله: جدایی طلبی قسمت ترک نشین (موسوم به آذربایجان)، درخواست به رسمیت شناختن زبان و ادبیات ترکی، درخواست مجوز برای چاپ و نشر به زبان ترکی، درخواست مجوز برای آموزش زبان و ادبیات زبان ترکی در مناطق ترک نشین به همراه زبان های فارسی و عربی و انگلیسی و بعضا فرانسه و ارمنی، اعتراض به توهین های احتمالی از طرف مسئولین یا نهاد ها یا نشریات غیر ترک (بعضا وابسته به حاکمیت) به مردم ترک زبان یا زبان ترکی و ...د
من هم یک ترک زبانم و یکی از علایقم یادگیری، صحبت، نوشتن و خواندن زبان مادریم است. به خصوص از آن موقع که فهمیده ام در معیار های زبانشناسانه زبان ترکی به عنوان یک زبان بسیار قدرتمند (سومین زبان پر استفاده جهان) و با ادبیات مدرن بسیار قدرتمند محسوب میشود و شاید بیشتر از آن موقعی شروع شد که حیدربابایه سلام شهریار را توانستم خودم بخوانم.د
در دانشگاه که بودم، چند نفری بودند که بسیار از زبان ترکی و مظلومیتش در ایران حرف میزدند و من هم میشنیدم (فقط میشنیدم) ولی بد حادثه آجا بود که بعضا کلمه هایی همجون جدایی و شوونیست و پانترکیست و پیشه وری میشنیدم که دیگر تاب نمیاوردم و امکان داشت باعثش ترک جمع (اگر سعادتمند بودم) یا بعضا مشاجره و در اندکی مواقع چند مشت و سیلی بر صورت نازنینم باشد.د
من ایران را دوست دارم. ایران کشور من است. برایش مبارزه میکنم. برای تمامش.د
به خاطر سوالهایی که برایم پیش می آمد، بسیار در تاریخ ایران و دانش نامه ها و منابع ریز و درشت اینترنتی درباره زبان ترکی و نژاد ترک و ایران و آذربایجان و پرچم و کشور و ... و ... مطالعه میکردم. هیچ منبعی را هم به طور مطلق قبول یا رد نمیکردم و هیچ حرفی را نیز ناشنیده رها نمیکردم.د
هر چهار مهارت زبان ترکی (نوشتن، خواندن، حرف زدن، شنیدن) را با تفاوت لهجه ای و گویشی محدود یاد گرفتم و در همین راستا بود که به دو الفبا یا خط در زبان ترکی برخوردم.(عربی یا فارسی و لاتین) البته در هر دو نیز شاخه های مختلفی دیدم. باز بسیار تحقیق کردم که کدامیک به لحاظ زبانشناسی درست تر یا بهتر یا مناسبتر است و از آن لحاظ که رشته دانشگاهیم نیز همان بود از اساتیدم نیز کمک گرفتم.د
حروف فارسی برای نوشتن زبان ترکی (با صامت ها و مصوت هایی که دارد) هیچ خوب نیست. به سختی میشود کلمات را نوشت و به لحاظ جغرافیایی هم محدود به قسمت بسیار کوچکی میشود. برای همین حروف لاتین را برای خواندن و نوشتن مناسبتر دیدم و آموختمش.د
اما ماجرا از آنجا شروع شد که متوجه مبارزاتی زیرزمینی شدم که تا آنجایی که من موفق میشدم بشنوم، مبارزه! برای اجازه آموزش زبان و ادبیات ترکی به صورت واحد درسی در مدارس مناطق ترک نشین ایران بود. بسیار منطقی دیدم. اما هر جا که خواستم صحبتی درباره این مقوله بکنم یا ترسیدند و آرامتر صحبت کردند و یا مرا پانترکیست! نامیدند. نمیتوانستم بفهمم که چطور میشود با یک خواسته ی کاملا معقول وابسته به گروه یا گروهکی کاملا افراطی با کارهایی نامعقول شوم.د
صحبت از شباهت بود. اینکه همان فرقه یا گروه نیز همین مطالبه را دارند که من درباره اش حرف میزدم. برایم خنده دار بود که چطور همه ی اطرافیانم با وجود شباهت حرف کاملا معقول من به قسمتی از حرف های یک فرقه کاملا مردود، حرف های من را نیز یا نمیشنوند و یا قبل از شنیدن جبهه میگیرند. این اتفاق در خیلی از محافل و توسط خیلی از افراد حتی روشنفکر نیز می افتاد. شبیه به همین مسئله درباره حروف الفبایی (لاتین) که در نوشته های ترکیم استفاده می کردم و یا تواناییم در حرف زدن یا نوشتن لهجه های دیگر زبان ترکی (از جمله استانبولی و آذربایجانی و ترکمن) و یا حتی در آهنگ های ترکیه و آذربایجانی که گوش میکردم رخ میداد و همه گواهی میشد به پان ترکیست شدن خود من. ( که خدا شاهد است نبودم و نیستم و نخواهم بود.)د
همین اواخر که درمطلب همان دوست بزرگوار و گرانقدرم که یکی از گواه های نا سالم بودن (پان ترکیست بودن) بعضی هویت طلبان استان زنجان را استفاده از حروف لاتین نوشته بود. د
به همان اندازه مسخره است که من بگویم: من یک مسلمان زاده هستم پس من هم در آینده رئیس جمهور آمریکا خواهم بود. د
این شباهت در خواسته یا استفاده از یک حروف خاص برای زبان هیچ دلیلی برای وابسته بودن نیست و نباید باشد. اگر آنطور بود که باید تمام مسلمانان را به خاطر گروه طالبان از روی زمین محو میکردیم و هر کس را که کلمه الله به زبان می آورد عضو گروه جند الله میدانستیم و خونش را میریختیم. د
های رفیق! کمی انصاف ... د
.
.
.
پ. ن: این هم آپ. حالا دندت نرم بشین و بخوان! مخصوصا که این آپ آنقدر بزرگ شد که آن آسفالت رفت آن پایین مایین ها که دیگر دیده نشود.د
پ.ن2: به خدا قسم از انتقاد درباره هیچ کدام از جمله های این نوشته ام ناراحت نمیشوم. بعدا نگویی پان ترکیست است! د
پ.ن3: باز هم در این باره حرف هست...د