مثل همان خیابان فرعی که به خیابانی یکطرفه میرسد. که حتی دیگر نیاز نیست راهنما بزنی آنقدر که مسیرت مشخص است.
مثل همان جدول حل شدهای که بارها و بارها خودت با دستان خودت حل کردهای که حتی سوالهایش را هم از بر میگویی.
ترجیح میدهم به همان صدای پشت سر هم چکشهای بازارچه مسگرها گوش کنم و شاتر دوربینم را بزنم.
ترجیح میدهم به همان ویترین هزار رنگ فکر کنم و شاتر دوربینم را بزنم.
تا شاید تصویر تو را و تنهایی هزار سالهام را در این بازاچه قدیمی بین یکی از این تیرکهای موازی سقف، گم کنم.
۱۲ نظر:
ترجیح میدهم روی چمن ها دراز بکشم و هراز گاهی پکی به سیگارم بزنم
آنقدر به این ماه خیره خواهم شد تا دیوانه شوم
22 خرداد هم مُرد ...
منظورت چی بود؟
پاتیل مسی مادربزرگ را به من دهید تاکوبشی دوباره آغازم برای رهایی ماه از هجوم سیاهی..ماه لی لی
اگر مي شد تنهايي را گم كرد كه هرگز هزار ساله نمي شد.
ناگزير آنيم تا ابد.
چرا شماها -تو و حکایتی دگر و سین دخت -چند وقطه هی قطعات زیبا مینویسین و من هیچ نه شعر م میاد و نه نوشتن حسابیم؟ ها چرا ؟به نظر من که مال اب و هوای خوبتونه!-ازطرف یک دوست حسود-
هر کاری دوست داری بکن
...
چقدر تبدیل شدن به جدول حل شده بد است
چقدر راه یک طرفه شدن بد است...
امروز به یه چیزی فکر کردم و بعد ترسیدم ...
سلام /وقت را با ت دونقطه مینویسن نه دسته دار بیسوات!-برای مکرمه عزیزم-
جوابم رو که ندادی، من هم دوباره فیل.تر شدم. این هم آدرس جدید
http://fasaaneh2.blogspot.com/
برای مرتضی:
ای بابا تو هم؟!!
.....................
فسانه:
منظورم عاشقانه بود.
برای شخصی خاص که البته عموفیروز را نمیشناسد.
همینطوری نوشتم برای هر کسی بجر او.
راستش خودمم نمیدونم دقیقا منظورم چی بود ولی خلاصش اینه که یه جدول حل شده پیش رومه...
....................
ماه لی لی:
سپاس. خوب بود.
....................
پیر فرزانه:
من هم امتحان کردم. نشد.
ولی باز هم امتحان خواهم کرد.
....................
پلپلک:
سیندخت و حکایتی دگر درست ولی من یه مدتیه از سر بی پستی همینطوری دارم چرت و پرت مینویسم.
یه بار دیگه بخود...
انقدرام خوب نیستا...
مرسی از حسادتت.
....................
سودا:
مرسی از همفکریت.
....................
سیندخت:
...
مجبور به حل کردن یه جدول حل شده بدتر است.
از چی ترسیدی؟
بهم بگو چون اصلن نمیفهممت.
....................
پلپلک:
خودشیفتگی از نوع کامنتیسم!
...................
جوابتم دادم.
آدس جدیدتم قبل از همین آدرس فیلتر شدت بلد بودم.
یادت که هست؟
حس قدم زدن در دالان های هزار رنگ بازار را داشت،این فضا رو خیلی دوست دارم ،با دوربینم بین ویترین های رنگین میچرخم و از بین آوای خوش چکشهای مسگران بازار مسگرها میگذرم
ارسال یک نظر