جمعه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۸

ستاره است

ستاره
در آسمان
شبها
هی، اینطرف و آنطرف میرود.
بی آنکه بداند
من نگاهم را به نور کوچک کناری
"او"
دوخته ام.
..........................
آهااااای
گلای سبز و نارنجی و بنفش و آبی کوچولوی روی لحاف و تشک و بالش قرمز من!
من داغم یا شما؟

۴۰ نظر:

سمیرا گفت...

زیبا بود

عارفه گفت...

زیبا نبود که ماه بود؟؟!!(منظورم زیبا دختر همسایه)...چه بالش قشنگی(منظورم رو بالشیه)حالا جند خریدی؟

Anonymous گفت...

گریز از ستاره یا تنش در کهکشان؟.......ماه لی لی

yahda گفت...

کلن نگرفتم قضیه رو!

FASAANEH گفت...

ستاره "بود"...

هادی گفت...

ستاره پرنور به خیالش فقط اونه که تو چشمه!!!
تو داغی!!! اما اون گاها تحملشون چقده زیاده که این همه داغی رو هر شب تا صبح میبرند.

مهتا گفت...

فعل بود مهم هست که باشد...

زودیاک گفت...

شما.

yahda گفت...

مرا در آغوش بگیر!
به روزم

پلپلک گفت...

سلام خیلی لطیف بود و خیلی تامل بر انگیز ..تو جمع شماها چه اتفاقی داره میافته عمو ؟

Anonymous گفت...

وااااااای دوست می داشتم اون قسمت پااین را که فونتش ریزتر بود و عمقش بیشتر و حس اش عمیق تر ..... واااااااای!!!
نقاشچی باشی

نيما سهند گفت...

نمي شد جاي قسمت پاييني (اهاي ي) با بالايي عوض بشه . من پايينو رو خيلي دوست داشتم مي دوني به نوشته پايينيت چي ميگن؟
شعر ناب

شادي گفت...

كلا دوست داشتني بود
اونقدر كه جايي براي كلام من باقي نميذاره

مهتا گفت...

منظورم این بود مهم اینه که اون نور باشد.. ستاره بداند یا نداند مهم نیست ..

zodiak گفت...

سلام فیروز خان
ممنونم از تبریکت
اقا خودت داغی الکی به اون گلای زبون بسته انگ نچسبون

ماتیلده گفت...

این که می بینی
شماطه ساعت نیست
دست آویزان از تخت من است....


سطرهای آخر کارت زیبا بود.

چشم به راه گفت...

چه مي داند كسي شايد كه او هم ........

alipis گفت...

آری من داغم و
روزی خواهد رسید که ستاره ها را بسوزانم و ان هنگام است که ستاره ای میشوی و من همیشه رو به اسمان خواهم خوابید

innocente گفت...

(:خنده)جالب بود

yahda گفت...

عمو فیروزجان؛ بالای قسمتی که موزیک رو می خونه نوشتم که البته، آخرین سنگر سکوت نیست.

اون تیکه ی پایین و بعدن اضافه کردینا! ندیده بودمش!!!

مادنا گفت...

سلام...
نوشته بدی نبود...به قول عارفه بالشت قشنگه شاید همین باعث شد بگم نوشتت بد نیست....

سميرا گفت...

چهار ستاره مانده به صبح
می‌شمارم، چشم‌ها و چراغ‌ها را، ستاره‌ها و خانه‌ها را… هی … داغت به دل

عموفیروز گفت...

برای همه:
تا حال برای همه جواب مینوشتم.
حتی اگر حرفی نداشتم.
ولی ازین به بعد فقط برای کامنت هایی که حرفی در جواب برایشان دارم، چیزکی خواهم نوشت.
در ضمن دیگر از واژه "برای فقط در اولین جواب استفاده میکنم.
................
برای عارفه:
تو رو خدا وقتی دارم ماهو نشونت میدم، نوک انگشتمو نگاه نکن.
من به تو امیدوارم!
................
فسانه:
شاید هم خواهد شد. کسی چه میداند.
................
yahda:
بله؟!!!
................
پلپلک:
تو جمع ما؟
منظورت کدوم جمعه؟ مجازی یا حقیقی؟
داره اتفاقای زیادی میفته. آخریش کارگاه عکس هفته بعده. تشریف بیارین!
................
نیما:
آخه اونو بعدا نوشتم.
توفیری هم نداره البت.
کوچیکیش اتفاقا بد نشده.
ولی سپاس از لطفت.
................
مهتا:
واقعا منظورت این بود!!!
درکل من فکر میکنم دانستن بهتر از ندانستن است!
البته در این مورد خاص!
................
چشم به راه:
واقعا...
................
alipis:
ستاره است!
................
innocente:
ببخشید
کجاش خنده دار بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!
................
برای زودیاک:
این innocent کیییه؟!!

innocente گفت...

خنده=لبخند

چقدرخشونت!!!

فكركنم قبلاهم نظر داده بودم حالا اگه لازم به معرفيه بگيد تابگم!!!فكركنم خودم خودمو بهتر بشناسم تاجناب زودياك خان يابقيه...ضمنا من دختر هستم نه پسر
innocente=م ع ص و م ه

براندو گفت...

منو یاد کرسی میندازی که وقتی زمستونا می رفتم روستا زیرش می خوابیدم
یادش بخیر..

مژگان گفت...

سلام
نمی دونم اماحدس می زنم این داغ بودن از خودتونه نه از بالش و رو بالشی!

نارنجی گفت...

سلام
ستاره همه ما فک میکنیم نفری یه ستاره داریم !! چشمی که تو به اون نور دوختی حتما اونم یه ستاره ست.تا حالا از خودت پرسیدی تاکی میخوای به این ستاره ها نگاه کنی اصلا براچی بهش فک میکنی و نگا میکنی؟؟
.........................................
لذتش دقیقا به همین که نتونی جواب سوالتو بگیری اون وقت بنظرتوفرق بین گلای لحافت ومردم توچی بود؟

محمد رضا بابائی گفت...

سلام عمو فیروز . دلنشین می نویسید. ایام بکام

آیتکین گفت...

you are a rare bird
in the village
these days

هر چند درخشش ستاره تو آسمون قشنگه...

پنجره گفت...

اکثر ما نور کناری و نگا میکنیم...
تو داغ کردی ولی لحاف تشکت هم همچین سرد نمی زنند...

زروان گفت...

به نور کنار ستاره قطبی دل ببند تا ستاره مزاحمت نشود.
گل داغ نیست ولی تو را نمی دانم

مادنا گفت...

نه اشتباه کردی 10نفراست.
منظور,مشکلی داری؟

عموفیروز گفت...

برای innocente:
معذرت.
سوء تفاهم شد!
................
مژگان:
فقط حس میکنی؟!! خسته نباشی.
................
نارنجی:
من دقیقا منظورتو نفهمیدم.
................
رزوان:
حالا بیابیم ستاره قطبی را...
................
مادنا:
با منی؟
10؟
مشکل؟
مشکل که زیاد دارم ولی تو چه میگویی؟
من کمی گیج شدم.
مطمئنی این نظر را برای من نوشتی؟

سارا (سیاه مشق) گفت...

خیلی حس قشنگی بود
خوش به حالت که تو ایران پرستاره زندگی می کنی و می تونی با ستاره هاش شعر بگی.
تو این همه وقت که اینجا دور از خونه زندگی می کنم فقط یه بار یه ستاره تو آسمون دیدم.
بازم از ستاره های خونه برام بگو
دلم تنگ شده براشون

سميرا گفت...

سلام.
ببخشيد من اين آهنگتون رو خيلي دوس دارم. ميشه واسم بفرستيدش.
sokootesamira@yahoo.com

عارفه گفت...

بابا مادنا خودیه...خواهشمندم دعوا نکنید !
سلیمان حرفتو پس بگیر ..مهدی دختراست مادنا!
خدا خواست در این موقع وسیله ای باشم !(خنده)

hamidreza گفت...

قشنگ بود.
آهنگ وبلاگت هم خیلی خوبه.
ممنون که بهم سر زدی.

زهرا گفت...

سلام به عموی محترم
خوبی عمو جان
عمو من امدم اعتراف
عمو من اشتباه کردم
بابا ما یه تعارفی زدیم اونم واسه خود عزیزی بود شما واسه چی جدی می گیرید؟
حالا ما گفتیم یه هتل 5 ستاره داریم شما باید بار و بندیل جمع کنید.
محض اطلاع اینجا یک هوای آلوده ای داره که نگو نپرس.جدی اینجا چون شهر صنعتی هست فوق العاده آلوده.
تازه ما هیچ جای گردشیم نداریم ها
تازه خیلی شهر کوچیکه......
حالا شما ها چند نفرید آخه این هتل خیلی گران قیمته ها
(گریه)
شوخی کردم خوشحال می شدم امسال عید اینجا بودید مخصوصا که مژگان رو می دیدم.

عموفیروز گفت...

برای سارا:
ای وای!
چقدرسخت و غیر قابل تجسمه زندگی بدون ستاره!
راستش شهر من (قیدار) هیچی نداشته باشه یه آسمون گنده داره. که خیلی هم خوشگله! شاید بشه گفت بزرگترین آسمونو داره.
شاید یکی از بزرگترین دلیلهایی که نمیتوم از اینجا دل بکنم همینه.
باهات همدردی میکنم برات آرزوی موفقیت.
چشم. سعیم و میکنم برات بنویسم.
...................
سمیرا:
امیدوارم باور کنی که این آهنگ اصلا قابلی نداره.
ولی دوست دارم یه پذیرایی مخصوص عموفیروز تو این وبلاگ داشته باشم که هر وقت خواستی بشنوی مهمون وبلاگ من بشی.
شاید یه بهانه برای اینکه تو هر از گاهی سری به وبلاگ عمو بزنی! حد اقل واسه شنیدن این آهنگ. یا شاید کمی بیشتر واستی تا آهنگ تموم بشه.
برام مهمه.
با سپاس.
.................
عارفه:
آها حالا فهمیدم.
حالا کدوم حرفمو پس بگیرم؟
..................
زهرا:
سلام عمو.
مرسی خوبم.
ای بابا ما رو باش شبا خوابمون نمیبره بس که تو فکرمون تجسم میکنیم اومدیم اونجا و ما ر بردی هتل 5 ستاره!
از اونجایی که ما اصلا تعارف تو کارون نیست فکر کردیم تو هم جدی داری دعوت میکنی بیایم.
حالا که اینطور شد ما تو رو دعوت میکنیم.
شهرمون قد یه روستاست ولی قول میدیم دلمونو بزرگ کنیم.
اصلا هتل نداریم ولی خونه که داریم.
هوامونم عالیه. جای گردشی هم داریم واست به وسعت کل شهرستان. از الان دعوتی. تازه یه مژگان هم داریم!

سودا گفت...

نسوزي پسر