رحیم عباسی کلاس سوم راهنماییست.
از آن معلم خفه کن های مدرسه است. صورت گرد و پر انرژی دارد. مطلقا سواد ندارد. یعنی سر جلسه امتحان باید یک نفر، گوشه برگه خودش اسم رحیم را بنویسد تا اوهم از روی آن نقاشی کند. بتوانی کاری کنی وقتی تو در کلاسی و حواست نیست از آن گوشه فرار نکند و در کلاس بماند، خیلی معلم خوبی هستی.
خیلی وقت ها با من خیلی دوستیم. وقتی باهاش ترکی حرف میزنم احساس صمیمیت زیادی میکند. با تمام اذیت هایی هم که دارد یکی از معدود افرادیست که دلم برایش تنگ میشود. بهترین تنبیهی هم که برای او کارساز یافته ام و در جوابش فحش نمیدهد و صدایش را بلند نمیکند و مجبور به معذرت خواهیش میکند بی اعتنایی است. بر خلاف معمول که حال او را بدو ورود به کلاس میپرسم و کمی با او شوخی میکنم و احیانا اگر زنجیر یا چاقو در جیب داشته باشد با شوخی میگیرم و تا آخر کلاس در دستم بازی میدهم تا اگر از آن اعصاب خوردی های بی موردش شروع شد در کلاس استفاده نکند، وقتی وارد کلاس میشوم اصلا او را نمیبینم.پنج دقیقه نمیگذرد که صدایش در میآید که:
آقا باز چه شده؟ چرا با من اینطوری میکنی؟ (البته به ترکی)
احتمالا به خاطر فحشهایی که به یکی از معلم ها و مدیر داده قرار است مدت کوتاهی اخراج شود.
قبل عید وارد کلاس شدم دیدم خیلی جدی نشسته پشت نیمکتش و هیچ شلوغ نمیکند. چند برگه کوچک هم در دست دارد که با تفکر عجیبی دارد به آنها نگاه میکند. اولش خیال کردم از همان کارتهاییست که از پفک در می آید و اگر صد تایش را جورکنی و بفرستی کارخانه برایت یک جایزه میفرستند.
نزدیکتر شدم دیدم یک سری فلش کارت انگلیسی را برداشته و اول عکسش را نگاه میکند و بعد به زور کلمه پشت کارت را میخواند و تکرار میکند و میگذارد روی میز و همینطور کارتهای بعدی. اصلا هم متوجه حضور من نشده.
- رحیم اینا چی ان؟ از کجا آوردی؟
- رحیم اینا چی ان؟ از کجا آوردی؟
وقتی من را دید اولش خجالت کشید و بعد با همان انرژی توضیح داد.
- آقا اینا کارت ان. انگلیسی ان. ببین.
دانه دانه کارت ها را نشانم داد. از او خواستم برای هر کلمه یه جمله بسازد که خیلی عجیب و باور نکردنی شروع کرد پشت سر هم و با سرعت کارت ها را برمیداشت برای هر کدام یک جمله میگفت:
- It is a door.
- It is a window.
- It is a cat.
- It is a ...
واقعا خوشحال بودم از اولین جمله هایی که طی این دوسالی که من به مدرسه آنها میروم از خودش میساخت.
خیلی خوشحال شدم و پرسیدم حالا این فلش کارت ها را از کجا آورده ای؟
جواب داد:
- آقا از سک سک در اومده.
(سک سک نوعی لپ لپ است)
.
.
.
...................................
بی ربط:
آهااای آسمون.
من بارون میخوام.
میفهمی؟