سه‌شنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۹

طراحی

اینبار،
روی این کاغذ،
هیچ نخواهم کشید،
جز تو
و یک ساعت دیواری بزرگ
تا هی تیک تاک کند برایت.
باید بدانی تنهایی یعنی چه.

۲۲ نظر:

مترسک گفت...

چه خوب شد!اصلا اینجا یک جورایی بیشتر بهت میاد!
قاعدتا هم باید بگم که مبارکه و به سلامتی...
راستی هیچ مجازاتی بدتر از تیک تاک ساعت نیست!بی رحمانه بود!!!

پلپلک گفت...

سلام-چرا باید اون چیز رو که خودم ازش انقدر بیزارم به دیگران هدیه بدم؟معنی دوست داشتن این نیست..

دونا گفت...

سلام
چه خوب شد من اصلن با بلاگفا راحت نبودم، خودت كه ميدوني D:

تيك تاك هم كه نكند حتا، عذاب آور است
همان نگاه مدام
تاييدي هم نكن ديگر. بذار آزادي بيان باشد

هادی گفت...

خدا کنه پاک نشه این نظرم!
آقا به سلامتی!
امیدوارم این خونه همیشه سرپا بمونه واست!

Azam گفت...

دل خوش کاغذ ها نشو
راهی پیدا کن تا تنهاییش را تمام کنی....

آرش رحیمی پور گفت...

زیر باد کولر

هوا مهربانتر می شود

و دوری تو ولرم تر ٬

بدون بوسه های آلاسکاییت

من در این خانه از گرما تلف می شوم

و تو بیرون از خانه ذوب خواهی شد

برگرد به خانه

هوا بس ناجوانمردانه گرم است

اه...

سلام عمو
آدرس وبلاگ جدیدمه
ممنون میشم آدرس ونام لینک قبلی رو با این عوض کنی

خوب این بخش پیامها رو میشه مختصر تر هم کرد که خون آدم دیرتر به جوش بیاد نه؟

میخونمت همین جا..
بابا مالک..ارباب..دو خونه ایی!!!

مهتا گفت...

وای .. نگو.. لحظه ها میخ می شن تودل آدم..

سارا (سیاه مشق) گفت...

خانه نو مبارک عمو جان.
من وقتی مکان و زمانهای خاصی را دوست ندارم، دلم می خواد تیک تاک ساعت را بشنوم. یعنی اینکه زمان میگذره و این مکان و زمان لعنتی تموم میشه.

آرش رحیمی پور گفت...

وای وای از تنهایی وانتظار
لحظه هایی که انگار به کف ساعت چسبیده اند وتقلای نافرجام عقریبه ها توان ازجا کندنشان را ندارند!

من به روزم سالار...

FASAANEH گفت...

اول. بسیار زیبا.
دوم. از قدیم گفته اند هرکه یکجا همه جا هرکه همه جا هیچ جا! بالاخره کجایی؟

آرام گفت...

سلام
نمی دونم چی بگم تنهایی هست و شاید یکی از راههایی که باعث بشه تسکین پیدا کنیم این باشه که سعی کنیم عزیزانمون - که می تونه شامل همه ادم ها بشه - احساس تنهایی نکنند.

عموفیروز گفت...

برای مترسک:
میفهمم.
بیرحمانه ترین را انتخاب کردم.
..................
پلپلک:
معنیشبعد از این این هم میتواند باشد.
درمرام ما!
حالا ازکجا میدانی من هم به اندازه تو از این اتفاق بیزارم؟!!
...................
دونا:
بله. میدونم.
تأییدی بودنش معنی آزاد نبودنش نیست.
همه را تأیید میکنم.
فقط راهی برای کنار آمدن با بلاگر پیدا کرده ام. به طور موقت!
...................
هادی:
من میگن پاک نمیشه ینی پاک نمیشه!
مرسی. من هم امیدوارم.
...................
اعظم:
تنهاییش را؟
یا تنهاییم را؟!!
من که تنهایی را دوست دارم.
...................
آرش رحیمی پور:
باور کن هیچ وبلاگ بلاگز پاتی را نمیتوانم باز کنم.
قبلا معذرت خاهی کرده ام از اینکه مشکلی پیش آمده و نمیتوانم سعادت دیدن بلاگز پات ها از جمله وبلاگ تو را داشته باشم.
حتی وبلاگ خودم را ندیده ام. باور کن!
...................
مهتا:
سلام مهتا.
دلتنگ خبری بودیم از تو!
...................
سارا سیاه مشق:
این دیگر از آن دوست داشتن هاست ها!
از من هم عجیبتر!
...................
آرش:
کاش میتوانستم ببینم چه نوشته ای!
...................
فسانه:
اول: هیچ وقت جای خالی دوستانمان زود پر نمیشود. هر جا دوستان قبولمان کنند و جایشان خالی نباشد!
کامپیوترم مشکل دارد با وبلاگت (و البته همه وبلاگ های بلاگزپات) که البته موقت است.
دوم: ما که هیچ جا و هیچ جا!
...................
منیعی:
تنهایی هست و تنها راه زدنه بودن من یکی هم همان تنهاییست.
دوستش دارم.
تنهایی را میگویم.

زودياك گفت...

درود

مباركه .. مبارك...

شعر كوتاه وهم انگيز زيبايي بود...

ممنونم[flower]

راستي!

اين لينك بلاگر رو گذاشتم توي وبلاگم.

افسانه گفت...

انتظار کشیدن و شنیدن تیک تیک ساعت برای کسی که دوستش داری شیرین است و من معمولا در این حالتم...

علی کشاورز گفت...

معشوقه ی ما ابله

معشوقه ی ما احمق

معشوقه ی ما گیج و مست

معشوقه ی ما هیچ نمی فهمد ما را

دل ما را

اصلا

نه می دانم که معشوقه ما هیچ یک نیست

معشوقه ما اهل ناز است

معشوقه ما بی وفاست

معشوقه ما با ما نیست انگار

افسانه گفت...

بخشیدن بیشتر برای اینه که به پای خودت بار اضافیه کینه و عصبانیت رو نبندی چون میخوای سبک بار پرواز کنی...
و بخشیدن ما گناه اونا رو کم نمیکنه
البته این نظر منه! شاید باید عصبانی شد.قدرت خشم هم قابل تقدیر است.

افسانه گفت...

من برات یه نظر گذاشتم ولی الان نمیبینمش! شاید بعدا پیدا بشه!!!

محمد گفت...

خط خطی می‌کنم
نام‌های توی دفترم را
آدم‌ها
شماره‌ها
تنها می‌شوم
تن ها می‌شوم
...

Anonymous گفت...

به عقربه های ساعت بگو بایستند تنها زیستن را نیازی به شمار ش نیست

سارا(یکباردیگر قلم سابق) گفت...

الان دیدم فیلتر وبلاگ قبلیتون رو برداشتن!

زودياك اصل گفت...

بالاخره من موفق شدم وبلاگتو پيدا كنم!
ديگه وقتشه كه آپ كني!
ببخشيد آپ يعني بالا؟؟
اونوقت آپ كني چي مي‌شه؟؟ :دي

نفیسه نصیران گفت...

ای بابا شما می خواین استعفا بدین از معلمی ؟ اونوقت بیا ببین یه عده آدم بی سواد سهمیه به دست خودشونو واسه استخدام تو آموزش پرورش چه طوری چاک چاک می کنن.
من به این فکر می کنم که معلمهای ما چه آدمایی بودن ‌ما این شدیم خدابه داد بچه هامون برسه.